.
چشم به هستی گشود، تا راهِ آسمان بگشاید.
در دورهٔ خاتمیت، که کتاب، فرارویها گشوده بود و مشعلها فراراهها افروخته، رسالت او بود، تا گرههای فکری را برابر کتابِ گشوده بگشاید و فکرها و راهها را با مشعلهای افروخته، که خود یکی از آنها بود، روشن بدارد.
زینت بود پرستشگران را. با نیایشهای عاشقانه، اوجگیری بهنگام و فرودآییهای پیاپی به آستان بلند ربوبی، پیشانی ساییدنهای همهگاهی به آن بارگاه، بابِ رحمت الهی را به روی زمینیان میگشود.
در آن تاریکیهای لابَرلا، با نیایشها، دلِ تاریکیها را میشکافت و هنگامهای بزرگ از شهاببارانهای روشناییبخش، پدید میآورد.
نیایشها، پرستشها و گریهها و نالههای او، به درگاه الهی، در زاویه نبود، که زاویهنشینی در قاموس آن آوردگاهآرا، رایَتافراز و طلایهدارِ دگرگونی اجتماع و روح و جانِ مردمان، جایی نداشت.
آن والاگُهر، نیاز زمان و روح و جانِ مردمان را در این دوره، در این میدید که درهای ملکوت را بگشاید و روحها را به آن سمتوسو، به پرواز دربیاورد. و در این پروازها و اوجگیریها، چگونگی فاصلهگیری از خاکدان را بیاموزند و دریابند تمامی سیاهآفرینیها، همراهی با سیاهآفرینان و سکوت در برابر کسانی که به سیاهیآفرینی دامن میزنند، از زندگی حیوانی و بستگی به عفنزارهای دنیا، سرچشمه میگیرد.
انسان، هرچه از زندگی نابخردانهٔ خاکی، مادّی و حیوانی، فاصله بگیرد و به سوی معنی، به حرکت در بیاید، خود را بهتر میشناسد، به توانهای شگفت خود پی میبرد و هم از افق بالاتری به زمین مینگرد و برای بهرهگیری از آن، در راهِ تعالی روح و جان خود، به تلاش برمیخیزد.
امام، با رویدادهای غمانگیزی که دیده بود، از درّندهخویی نفسهای خویگرفته با لجنزارها، در کربلا و قطعهقطعهکردنِ بدن صالحان و مقرّبان درگاه الهی، به این کار بزرگ و دگردیسیساز، همانا نیایشهای بَرکَننده، رستاخیزآفرین، پروازدهنده و انسانساز و جامعهبرافراز روی آورد، تا شاید انسان، گمگشتهٔ خود را بیابد و زمین را از زشتیها و نامردمیها، بپالاید.